نتایج جستجو برای عبارت :

صدام از گلوم در نمیاد که بخونمش.

پیرو گلودرد بامنبع نامشخصی که یه هفتس امونم رو بریده، امروز به خفقون رسیدم و صدام به کلی قطع شده...
حالا فک کنید من که روزانه اینهمه  باعلی حرف میزنم، چطور منظورامو بهش میرسونم!فقط یه آواهای اهنجاری از ته گلوم میاد بیرون.
خدایا شکرت بخاطر تارهای صوتیمون
پاریسولا لمپسوس’ زنی یونانی است که به همراه دختر نوجوانش، سالها طعمه هوسرانی‌های صدام و پسرش بوده، در کتابی، ماجرای روابط خود با صدام را تشریح کرده است.
به گزارش مشرق، "پریسولا لمپسوس" زنی یونانی است که در کتاب خود که در سوئد متتشر کرده، نوشته است که صدام، رئیس‌جمهور مخلوع رژیم بعثی عراق سالها به بهانه عشق به وی، او را در معرض انواع آسیب‌ها قرار داده است.
او در این کتاب، خاطرات خود را با صدام به رشته تحریر درآورده است و محتوای کتاب، بگونه
دیروز از الکتروژن اومدن بازید 
جالب بود برام یه هیئت درست و حسابی و باسواد و کار بلد 
اونقدر ذوقم برای یادگیری تابلوعه که سلمانپور گفت یکم بکش پایین فیتیله ی جذابیتتو
همه چی اوکی بود تا وقتی یکیشون برای یه سوال از دستگاه "سایزر" منو برد انتهای سالن
خوبه اوضاع؟
آره شکر 
ایمیل های شما برای پیشنهاداتون برای استاتور خیلی جالبه و ما روش مطالعه داریم 
من دقیقا هرچی از مهندس سلمانپور یاد میگیرم گفتم براتون
دوس داری پیشرفت کنی؟
همه دوس دارن 
بیا پ
آویشن و پونه _ دولیوانسیاه دانه_ چهار لیوان
آب نمک_ 6 بار قرقره
نشاسته ذرت و عسل_ یک لیوان
آب و عسل_ یک لیوان
آب و عسل و خاکشیر_ دولیوان
آب و سرکه سیب_ یک بار قرقره
البته این هم بگم واحد لیوان من دو واحد لیوانای معمولی هست-_-
خلاصه همه اینها رو از دیروز صبح دارم میخورم تا بلکه صدام دوباره برگرده (گلو درد و گوش درد اولویت ندارند فعلا) ..خیر سرم امروز آخرین ارائه درس بیو مکانیکم بود ...میخواستم عالی باشه .
به استاد میگم اگر صلاح میدونید با این صدا جا به ج
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم بایدای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم داردتا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهانصد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتشوین سیل گدازان را از سینه فروریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارمچون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدندزندان شب یلدا بگ
قلبم رو میشکونه، به تعدد... بغض تو گلوم میشکنه و چشمام نم میشن. اما زشته، دختر باید بخنده، زشته جلو مردم... بغض رو رسوب میدم تو گلوم و نم چشمام رو پاک میکنم و زورکی... 
دلم میخواد پیرهن چارخونه آجری آستین کوتاه بابا رو بگیرم تو دست و تو بغل این مرد زار بزنم. چه فایده؟ دل پرعاطفه اش رو آتیش میزنم فقط. 
همیشه میگه : 
پند گفتن با جهول خوابناک / تخم افکندن بود در شوره خاک 
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو / تخم حکمت کم دهش ای پندگو!
قربون درک و فهمت مرد... 
تازه می فهمم پرخوری! چقدر می تونه بد باشه! 
حالت تهوع و تبعاتش :دی ،سرگیجه، بی حالی، سنگینی معده!
یک روز و اندی حالم کاملا بد بود! نه می تونستم چیزی بخورم  نه کاری انجام بدم؛ انگار تمام چیزایی که خورده بودم تو گلوم جمع شده بود و پایین نمی رفت. و من اون حجم نامرئی چسبیده به گلوم رو حس می کردم.  می خواستم این حال بد رو انکار بکنم ولی نمی شد.
+ تازه پرخوری آنچنانی هم نبود! انگار کن در عین اینکه اصلا گرسنه نبودی، عصرونه بخوری ولی عوضش شام هم نخوری :/
متن آهنگ عشق تو صدام از مازیار فلاحیعشق تو صدام مثله غم تویه بارونه زندگیم شده شبو روزای وارونهاز حاله من کسی چیزی نمیدونه، وقتی نیستی خونه، خونه ساکتو آرومهشب تو خیالم سر تو رویه زانومه، برگرد بیا به خونه، خونه بی تو زندونه

ادامه مطلب
دو هفته پیش تو بیمارستان یه نفر منو هل داد و زمین خوردم. آروم افتادم. شدید نبود خیلی... 
دو هفته ست گاه و بیگاه درد دارم. دو هفته ست شب که میشه بچه ها بیقرار میشن و بشدت تکون میخورن. کلافه میشم... اذیت میشم... درد تو شکم و پهلوهام میپیچه... دو هفته ست همسرم که میخوابه ، میرم تو آشپزخونه ، دستمو جلوی دهنم میگیرم که صدام بلند نشه و گریه میکنم. دو هفته ست انگار یه تیغ تو گلوم گیر کرده. کلافه م. بیقرارم. نه از درد و تکونای بچه ها... از روضه باز خانم فاطمه زهر
✨﷽✨
خاطرات
✍حاج آقا قرائتی
در خیابان هاى مدینه قدم مى زدم که یکى از ایرانى‌ها نظرم را به خود جلب کرد.
او با یکى از کاسب هاى مدینه حرفش شده بود. بحث بر سر جنگ ایران و عراق بود. مرد کاسب مى گفت: قرآن مى گوید: (والصلح خیر) حالا که صدام پیشنهاد صلح داده، چرا شما صلح را نمى پذیرید؟ زائر ایرانى نمى توانست او را قانع کند. زائران ایرانى نگاهشان که به من افتاد گفتند: آقاى قرائتى! بیا جواب این آقا را بده.
من به یکى از ایرانى‌ها گفتم: یکى از طاقه هاى پارچه
نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه
انگار حوصله حرف زدن هم ندارم
دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم
اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!
اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!
اعصابم یکم خورده این روزها!!!!
از روز عرفه یه بغض سنگین مونده تو گلوم
صبحِ روز عرفه دوسانس استخر بودم(مجبور بودم) از 9و نیم تا 1تو اب بودم بعد هم نیم ساعت جک
برای من ماجرای مردی را نقل کرده اند که دوستش به زندان افتاده بود و او شب ها بر کف اتاق می خوابید.تا از آسایشی لذت نبرد که دوستش از آن محروم شده باشد.چه کسی، اقای عزیزچه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟ آیا من خود به این کار قادرم...حتی در تنهایی، هرکس می خواهد امتیازی بیشتر از دیگران به دست آورد....قبول این حقیقت که من درمیان اشخاصی که به زحمت می شناختم، یا اصلا نمی شناختم، دشمنانی دارم برایم دشوار تر ودردناک تر بود.
... 
انسان چنین است آقای عزیز دوچ
دو هفته پیش تو بیمارستان یه نفر منو هل داد و زمین خوردم. آروم افتادم. شدید نبود خیلی... 
دو هفته ست گاه و بیگاه درد دارم. دو هفته ست شب که میشه بچه ها بیقرار میشن و بشدت تکون میخورن. کلافه میشم... اذیت میشم... درد تو شکم و پهلوهام میپیچه... دو هفته ست مصطفی که میخوابه ، میرم تو آشپزخونه ، دستمو جلوی دهنم میگیرم که صدام بلند نشه و گریه میکنم. دو هفته ست انگار یه تیغ تو گلوم گیر کرده. کلافه م. بیقرارم. نه از درد و تکونای بچه ها... از روضه باز خانم فاطمه زهر
کتابم تموم شد تقریبا. یه خورده دلم میخواست بخونمش فقط تموم بشه از بی حوصلگی. نمیدونم چرا امروز اینجوری بودم. یه خورده حالم گرفته بود راستش و دلیلشم نمیدونم همینجوری بودم. تقریبا همه کارامو کردم فقط مرور فرانسوی موندو ۵۰۴ و البته دیدن عکسام. الانم رو به بیهوشیم. کلی چیز دارم بهت بگم ولی میگم دستم به نوشتن نمیره و الانم که خواب دارم مینویسم :/ فردا روز بهتریه. امیدوارم. فردا مقاله میخونم و درستم میخونم میخوام چیزایی که تو ذهنم میادو رو کاغذ بنو
دیشب داشتم تا ساعت ۲ فیلم تنگه ابوقریب  میدیدم فیلم جالبی بود و یه اتفاق مهم چون نوشته بود اگر عراقی ها از تنگه ابوقریب رد میشدن وارد دزفول و اندیمشک میشدن و خوزستان میگرفتم و خودشونو برنده اصلی جنگ اعلام میکردن ولی نیروهای ایرانی با وجود نداشتن مهمات کافی و تشنگی زیاد تونستن عراقی هارو فراری بدن و ۵ روز بعد از این ماجرا قطع نامه ۵۹۸ برای صلح دائمی امضا شد و ما برنده جنگ شدیم و نتیجه جنگ درواقع تو همین چند روز اخر به نفع ما شده.
تو فیلمش یه پس
کتاب بارت ، فوکو و آلتوسر نوشتهٔ مایکل پین ،ترجمهٔ پیام یزدانجو نشر مرکز تموم شد. برای من اکثر مطالب کتاب سخت بود چون که یسریاشو اصلا نمیدونستم اصلا روحمم خبر نداشت همچین چیزایی وجود داره اولین بار بود میخوندم انگار. بعضیاشم میدونستم با این حال نیاز به پیش زمینه هایی داشت که ادم بفهمه قطعا باید دوباره بخونمش البته بعد این که بیشتر تو زمینه های مختلف مطالعه کردم.  دیگه این که همین. خوشحالم که تونستم بخونمش. فعلا امروز کتاب جدیدی شروع نمیکنم
هزار سال پیش 
شبی که ابر اختران دوردست 
می گذشت از فراز بام من 
صدام کرد
چه آشناست این صدا 
همان که از زمان گاهواره می شنیدمش
همان که از درون من صدام می کند 
هزار سال میان جنگل ستاره ها 
پی تو گشته ام ...
ستاره ای نگفت کز این سرای بی کسی 
کسی صدات می کند!
هنوز دیر نیست 
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست 
عزیز هم زبان 
تو در کدام کهکشان نشسته ای ... 
 
× هوشنگ ابتهاج - همزاد 
× شعر جدید جناب سایه ، بخش هایی از این شعر باعث می شود نفس آدم بگیرد
× شبی دیگر
شهروز انزلچی بود

بخاطر همین حس خوبی بهش نداشتم
سر کلاس ها دیر میومد

همیشه هم ته کلاس مینشست ،ازکنارمم که رد میشد بوی سیگارش سرمو میبرد.
و...
تو امتحان آخر ترم ،تو یک سالن بزرگ که 300 نفر جا میشدن ،از شانس بد، جاش بغل دستم افتاد:|
اعصابم خورد شد تو دلم گفتم :حتما تقلبم میخواد:((
اصلا نگاش نکردم رومم به سمت چپم کردم که چشم تو چشم نشیم.
آخرای امتحان یک باری صدام کرد اما جواب ندادم.
برای بار دوم که صدام کرد ،تو دلم گفتم حالا فوقش یک سوال نشونش میدم
تا ن
مبهم بهم زنگ زد حالم و بپرسه
گوشی و داد دخترعموش(خیلی شیرین زبون بود فکر کنم چهار پنج ساله بود) 
منم خیر سرم اومدم صدام و بچگونه کنم
صدام و نازک کردم کلی باهم حرف زدیم گوشی و داد به مبهم گفت چقدر صداش عجیب غریب بود!!!
برگشته میگه صداش شبیه هیولاهای مهربون بود
من=))
هیولای مهربان(^o^)
بعد از شهادت امام عسکری (ع) امام مهدی (عج) از طریق نشان دادن کرامت ها و شواهد
صدق (معجزه یا شبه معجزه) وجود و امامت خویش را برای شیعیان امام عسکری (ع)
نمایاندو حجت را بر آنان تمام کرد. سعد بن عبدالله اشعری قمی می گوید: «حسن بن نضر»
که در میان شعیان قم جایگاه ویژه ای داشت، بعد از رحلت امام عسکری (ع) در حیرت بود.
او و «ابو صدام» و عده ای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر
نزد ابو صدام رفت وگفت: امسال می خواهم به حج بروم. ابو صدام از
حالتی که قراره به جسممون آرامش بده
خستگی های روز رو بشوره  ببره
 
"خواب"
 
 
حالتی برای رفع دلتنگی
دیدنِ لحظه هایی که مطابق با واقع نیست اما کاش بود
 
جدیدا اما داره مثل شکنجه میشه
می خوابی و تصورت اینه که یکی از دوحالت بالا رخ میده
تصویرهایی رو می بینی که می خوای هیچوقت اتفاق نیفتن..
 
رفتی و یه نامه گذاشتی اما نه میتونم بخونمش نه هرچی می گردم پیدات می کنم
می پرم از خواب
.
سال ها گذشته..میبینمت که موهات سفید شده و تنهایی
می پرم از خواب
.
تلفن زنگ م
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای:
آلمان کمک میکرد؛ موادّ شیمیایی میداد. میدانید در موارد زیادی لشکر صدّام کار شیمیایی کردند. ما چقدر جانباز شیمیایی داریم، چقدر از آنها از دنیا رفتند! موادّش را آلمان به اینها میداد. آلمان موادّ شیمیایی در اختیار اینها میگذاشت که اینها بمب شیمیایی درست کنند. حتّی گاهی شاید بمب شیمیایی هم بهشان میداد.
۱۳۹۷/۷/۲۶
در دیدار نخبیان جوان علمی
فاصله میگیری ازم اما نمیتونی بریچشمات میگن عاشقی چرا نمیتونی بگیاز چی فرار میکنی با من نمیخندی چراکمتر نگاهم میکنی موهاتو میبندی چرا
نگاهتو ازم نگیر صدام بزن پیش همهپیش همهکیه ندونه ما دوتا حواسمون پیش همهپیش همه
بذار بفهمن با منیدیوونگی هات، پس کجاستاین عشق، فقط مال تو نیستاین عشق، مال ما دو تاست
نترس، من کنارتم هیچ مرزی میون ما نذارهیچکی رو غیر من نبین موهاتو واسم وا بذار
نگاهتو ازم نگیر صدام بزن پیش همهپیش همهکیه ندونه ما دوتا حواسمون
رهبر انقلاب در خطبه‌های #نمازجمعه27دی:یکی از کارهای دیگری که برای تحت الشعاع قرار دادن این حوادث بزرگ انجام دادند همین کاری است که این سه دولت اروپایی کردند؛ دولت خبیث انگلیس، دولت فرانسه و دولت آلمان. تهدید ایران که ما مسئله هسته ای را بار دیگر به شورای امنیت میبریم. که البته مسئولین کشور خوشبختانه پاسخ اینها را دادند. جواب محکم به اینها داده شد.
این سه کشور، همان سه کشوری هستند که در دوران جنگ تحمیلی به ما، تا توانستند به صدام حسین کمک کردن
متن ترانه مسعود علی اکبری به نام تو مال من شو

 
 
به دور چشمات بگردوم بگردومدعا می کنوم که بشی مرحم دردوممی خوام چشات و بزاروم پروفایلومهمه حسودا بفهمن تو رو دارومدل ای دل ای یاروماعشق دلداروماتو مال من شو دلبروم برات خیلی دارومابا تیر مژگونت یه جور دلوم رو بردیما عاقل بودم خب ولی دیونوم کردیمستوم از بوی توطاق ابروی توهر جا بری گلوم ما میام دنبال توهرجا بری گلوم ما میام دنبال تودل ای دل ای یاروماعشق دلداروماتو مال من شو دلبرومبرات خیلی دار
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


آی آی گلوم (منی دلیادانلود موزیک آی آی گلوم
گاهی صدام کن 
مدل خودت با صدای بلند
گاهی صدام کن با یه لبخند یه نگاه خاص
نمی دونی صدا کردنت چقدر انرژی می ده بهم
گاهی می خوام کل دنیا سکوت بشه و تنها صدای تو طنین انداز وجود بشه 
صداکن مرا صدای تو خوب است❤ .
#راحیل
#عاشقانه #ادبی #هنر #صدا
صدای رد شدن ماشینا از رو آسفالت خیس خیابون...بچه های مدرسه ی کنار خونه مون که خوشحالن! قلبن خوشحالن و جیغ میکشن و میدوعن زیر بارون!
هوا... وای که من هرچی بگم از هوا ی ابری کم گفتم!! ترجیح میرم صبح چشمامو رو به آسمون خاکستری و بوی نم بارون باز کنم...
آسمون آبی هم خوبه ولی این هوا... یه چیز دیگه س! :)
میرم پشت بوم و در اون اتاقکی ک رو پشت بوم دارم رو باز میکنم... بارون داره عمود میباره!! اونقدری عمود ک حتی یه قطره هم نیومد توو اتاق!
پس منم خیلی نزیدک شدم به قط
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


آی آی گلوم (منی دلیادانلود موزیک آی آی گلوم
نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه
انگار حوصله حرف زدن هم ندارم
تنهایی و سکوت و به همه چیز ترجیح میدم!
دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم
اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!
اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!
متدینین عزیز اهل صله رحم باشید، خوش رو باشید، مهربون باشید، متکبر نباشید!!یادتون نره ستارالعیوبی خداست که بهتون ع
بهتر است گفته شود فرقه رجوی) یک پادگان نظامی در عراق داشت که توسط صدام حسین تجهیز گردیده بود و این فرقه به صورت فعال علیه کشور خود و در طرف دشمن در جنگ هشت ساله ایران و عراق (1980 تا 1988) شرکت نمود.این عمل مکمل اقدامات تروریستی در داخل ایران در اوایل دهه 80 میلادی بود که 12000 قربانی گرفت. آنان همچنین همراه با ارتش صدام حسین در سرکوب قیام 1991 در شمال و جنوب عراق شرکت نمودند.این فرقه همچنین دارای سوابق فجیع نقض حقوق انسانی علیه اعضای خود می باشد که آنان
تنهایی سخته . گاهی میشه پنجه ای روی گلوت ...
اما سخت تر از اون اینه که یه آدم بی ربط توی زندگیت باشه !
روح وحشی
+پنجه را به نرمی از روی گلوم بر میدارم . جای دردش را کمی با دستام التیام میدم . 
این نیز بگذرد ...
++بهار گیلان فوق العاده است . انگار که توی باغ پرندگانم :)
۲۷۱۷ - «قیس قریشی» کارشناس سیاسی و اقتصادی مقیم لندن، با بیان اینکه اکثر براندازهای حکومت ایران، نژادپرست و منبع تولید تنفرند، گفت: “اینها تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا حق اکثریت مردم ایران زایل شود. رسما با دین ۹۵٪ مردم ایران دشمنی و توهین می‌کنند. اگر به قدرت برسند، یکی مثل صدام هستند. اگر یک نانوایی به آنها بدهید، به عرب و ترک نان نمی‌دهند و فقط به آریایی‌ها می‌دهند!”لینک کوتاه منبع: www.b2n.ir/mzdr145
دانلود فایل اصلی
حسن روحانی رئیس جمهور ایران روز گذشته فحوای نامه صدام حسین به مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را فاش کرد.

شفقنا به نقل از آرتی نوشت: روحانی روز چهارشنبه گفت که صدام از ایران خواسته بود به وی در اشغال کشورهای خلیج فارس در ازای دستیابی به هر خواسته ای، کمک کند. روحانی افزود: اگر تصمیمات حکیمانه رهبر و رئیس جمهور آن زمان ایران نبود، الان کویت، امارات، عربستان و قطر وجود نداشت. عدم اشغال عربستان و امارات از سوی صدام حسین، به دلیل حکمت، درایت و عقل
سلام.
هر قدر میخوام یک داستان رو بخونم انگار نمیشه که نمیشه. تقریبا یک ساعت روی یک صفحه گیر کردم و هنوز هم نتونستم بخونمش. یک لحظه به خودم اومدم و متوجه شدم تمرکز کافی برای خوندن این داستان رو ندارم.
نتایج بررسی هام درباره عدم تمرکز و روش های درمان اون رو در این مطلب نوشتم.
ادامه مطلب
می‌دونی یکی از خوشبختی‌هایی که ادامه تحصیل بهم داده و کاملا تو زندگی شخصی و مخصوصا کاریم احساسش می‌کنم این حرفی برای گفتن داشتنه. و نه هر حرفی. حرفی که پشتش کلی سند و مدرک مستدل هست و می‌تونی با اعتماد به نفس بزنیش و باهاش آدمایی رو که باید، قانع کنی. البته سعی کنی قانعشون کنی، چون خب طرف مقابل همیشه حق انتخاب داره حتی مستدل‌ترین چیزها رو بپذیره یا نه. ولی همین که امکانش برام هست، خیلی حس خوبی بهم میده. الان که درمورد موضوعی با رئیس مخالفم،
سلاااامممم:)))
آبجی اولی و خواهرزاده گرامی و جان بالاخره اومدن^...^
 
خیلییی خوشحالم...الحمدلله:)
 
پ.ن1:فردا هم تعطیله...و امتحان میان ترم علومی که عقب افتاد...:)
 
پ.ن2:پنجشنبه رفتم بیرون، تا نصفه شب همش احساس می کردم ته گلوم غبار داره...اونقدر صدامو صاف کرده بودم که گلوم میسوخت...
خدا رو شکر که فردا رو تعطیل کردن...^...^
همین که خبر تعطیلی رو شنیدم زنگ زدم "ز.ع"و مبینا که تعطیله...مبینا میگه:بهترین خبری بود که میتونستی بهم بدیییی...:))))))
 
خلاصه که شبتون به خ
صداهه دیگه اکثر وقتا اینجاست.
وقتی به کتابای تازه نگاه می کنم، با انگشتش سرم رو برمی گردونه به سمت میزم و درسای نخونده.
وقتی دارم می رم مدرسه و تو راه شعر می خونم، دستش رو می گیره جلوی دهنم تا کسی صدام رو نشنوه.
وقتی نشستم بالای تختم و دارم فیلم می بینم، از لامپ آویزون شده و چیزایی می گه که به خاطر هندزفری تو گوشم نمی شنوم.
وقتی گشنه م نیست و نمی تونم غذام رو تا آخر بخورم، بهم پوزخند می زنه و سر تکون می ده.
وقتی دلم می خواد گریه کنم ولی نمی دونم چرا
امروز آخرین امتحانم دادیم^^
ممممدررررسسسسمون تموم شد
خوب یکمی جو امروز بد بود چون احتمالا دوستامونو نمیبینیم
ولى توراھ برگشت با دوستم آیس پک خوردیم
خیلى خوش گذشت جاتون خالى^~^
اولین بار بود9صبح آیس پک میخوردم .تمام گلوم یخ زد
بالاخره تابستون شششششششششد

*امروز فک کردم دیدم3سال دیگه کنکور دارم @~@استرس گرفتم
**بگین تو وبم چی بزارم خوبه^^
***لبخند یادتون نرھ=)))
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
امروز معنی این روضه رو فهمیدم، داغ دل رقیه خانوم و بقیه بچه های خیمه ها.
من میدونم امام خامنه ای، مثل حضرت اباعبدا... در روز عاشورا تنها نیست، ولی یک بغض تلخی گلوم رو گرفته که دلم می خواد مثل طفل امام حسن بدوم وسط میدون جنگ و به داد اربابم برسم.
اولین بار بود مامان آمارمو به دوست جماعت داد.
مامانم خوشش نمیاد بهش زنگ بزنن و بگن فاطمه کجاست؟!
ولی خب بازم خیلیا شمارشو دارن وزنگ‌میزنن
مامانمم میگه :نیست ، نمیدونم ،خبر ندارم ، شاید خوابه من سرکارم نمیدونم ، تو دوستشی بهتر باید بدونی ،...
حالا این‌همم بی محلی میکنه ها بازم نمیدونم چرا اینقد مامانو دوست دارن
امروز ولی انگار خواست در حقم خوبی کنه اگه ببینمش حالم خوب میشه بهش گفت :
حالش خوب نیست ، همش خوابه ، نمیدونم میخوای بیا خونمون من هستم
چشمام بالاخره همراه با اسمون بارونی رشت بارید...
خیلی وقت بود توی گلوم یه بغض سنگین گیر کرده بود 
نمی ترکید و هی بزرگتر میشد و به قلبم فشار میاورد ...
ترکید...بالاخره ترکید...
دوست ندارم اشکم بند بیاد...
دوست دارم همین طور ادامه پیدا کنه تا همه چی رو بشوره ببره.
...
+وقتی دلم میگیره صدای گیتارم خیلی دلنواز میشه برام...
بالاخره اومد. اینو میگم
بعد از بیشتر از یک ماه چشم انتظاری، درحالی که دیدگانم به آیفون خشک شد تا بلکه پستچی در رو بزنه و چشمم به جمالش روشن بشه، و درحالیکه حضرت آقا تصمیم گرفته بود بره اداره ی راهنمایی رانندگی و یکی بخوابونه تو گوش افسر، بالاخره گواهینامه اومد و همه فتنه ها رو خوابوند...مبارکم باشه ایشالله
پ.ن1: عکسم یه جوری شده که انگار فقط زیرش یه «بازگشت همه به سوی اوست» کم داره!
پ.ن2: بنظرتون چطور میتونم مخ حضرت آقا رو بزنم و ازش ماشین بگیرم؟
چقدر تلخ بود.. کتابو میدیدم میخواستم ازش فرار کنم :(
از کتابخونه امانت گرفته بودم و دوبار تمدید کردم از ی طرف نصفشو که خوندم دیگه نمیخواستم بخونمش و از طرف دیگه نمیخواستم کتاب رو کامل نخونده تحویل بدم ..تو این دو روزه تمومش کردم ..خوب شد کامل خوندمش ..
چقدر گریه کردم برای مرگان و هاجر ..
ولی میدونم ما آدما قدرت تحملمون بالاس ..وقتی چاره ای نداری ، نداری دیگه..
ترامپ سرکرده تروریست های عالم
آمریکا در جنگ عراق با ایران اصلی‌ترین حامی صدام در جنگ با ایران به شمار می‌آمد،علاوه بر آمریکا، برزیل، انگلیس و آرژانتین که در صنعت نظامی تقریبا پیشرفته بودند تسلیحاتی را در اختیار عراق قرار می‌دادند. 
فرانسه گرچه در ابتدا اعلام بی‌طرفی کرد، اما وجود برخی از منابع و آمارها نشان می‌دهد که این کشور 7/4 میلیارد دلار کمک مالی در اختیار رژیم بغداد قرار داد. همچنین به منظور تجهیز صدام هواپیماهای سوپر اتاندارد و م
از تیتر این مطلب همه چیز واضح است!
به راحتی می توان فهمید نوع نگآه را! نوع فکر و عمل را!
راحت می توان تشخیص داد که کدام حق است، تمدن سیاه غربی ها یا نگاه انقلاب اسلامی.
المانی را که روزی به صدام مواد شیمیایی می داد تا بر روی سر مردم ایران بریزد و به انقلاب حضرت آیت الله خمینی و اسلام در ایران پایان دهد، امروز همین ایران برای سلامتی مردم المان حاضر است کیت تشخیص کرونا به آلمانی ها بدهد.
البته فکر نکنید که آلمان عوض شده! نه ! این آلمان همان آلمانی
یادم میاد دوسال پیش سر کلاس آقای ر. وقتی ازمون خواست یکی با صدای بلند متن سوال رو بخونه،نگار یهو با صدای بلند گفت آقا بگید لورا بخونه صداش خیلی‌ خوبه،من اون لحظه هم بهم کلی شوک وارد شده بود هم مونده بودم چرا همچین چیزی گفت؟ :)) چندتا دیگه از بچه‌ها حرفش رو تایید کردن و آقای ر. بهم اشاره کردن که بخونم منم با استرس این‌که نکنه بد بخونم یا صدام اون‌قدرا که بچه‌ها بهش تاکید کردن خوب نباشه خوندم و وقت تموم شدنش یه لب‌خند کوچولو زدم و ساکت شدم،یک د
یادم میاد دوسال پیش سر کلاس آقای ر. وقتی ازمون خواست یکی با صدای بلند متن سوال رو بخونه،نگار یهو با صدای بلند گفت آقا بگید لورا بخونه صداش خیلی‌ خوبه،من اون لحظه هم بهم کلی شوک وارد شده بود هم مونده بودم چرا همچین چیزی گفت؟ :)) چندتا دیگه از بچه‌ها حرفش رو تایید کردن و آقای ر. بهم اشاره کردن که بخونم منم با استرس این‌که نکنه بد بخونم یا صدام اون‌قدرا که بچه‌ها بهش تاکید کردن خوب نباشه خوندم و وقت تموم شدنش یه لب‌خند کوچولو زدم و ساکت شدم،یک د
در 8 فروردین
1367، خیانت تاسف بار رجوی به ایرانیان و تعرض به خاک ایران از طریق انجام عملیات
موسوم به آفتاب شکل گرفت. رجوی با حمایت صدام عملیاتی در منطقه فکه را رقم زد و از
آنجا که موفق به کسب نتایج رضایت بخش برای بعثی ها شد، از آن به بعد، او صدام را
به افزایش حملات علیه کشورمان تشویق می کرد. حملاتی که منجر به شهادت و اسارت
تعداد زیادی از هموطنانمان می شد.
رجوی همچنین
کمتر از سه ماه بعد عملیات چلچراغ را صورت داد و در این عملیات خائنانه نیز که با
حما
پست موقت چند روز پیشم رو یادتونه؟ ده تا کار قبل از مرگ. آخرش نوشته بودم:
«کلا موضوع جالبی بودش این، مخصوصا که زمان چقدر تغییرش می‌ده. برام فوق العاده جالبه که اگه چند ماه پیش بود، دیگه به بعضیاشون فکر نمی‌کردم اون‌قدرا. مثلا شغل رویاییم این نبود، یا جای دنجی که می‌خواستم کاملا متفاوت بود، یا مثلا به احساساتم این‌قدر فکر نمی‌کردم، اصلا لازم نبود فکر کنم. دوست دارم سال بعد و سال‌های بعد هم بیام بخونمش و بهش فکر کنم.»
خب، خواستم بیام از نوس
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


آی آی گلوم (منی دلیادریافت
ماشین اصلاح من ریشامو از ته میزنه..از دوستم ماشین ریش تراششو قرض گرفتم. آخه ته ریش دوس داره همونجوری زذم که دلش میخواست دوش گرفتم وسایلمو گذاشتم تو کیفم یه سشوار یه شونه یه حوله و عطر و مسواک یه پیرهن یه تیشرت نو که گذاشتمش واسه خودش بپوشمش. با یه کادویی که شده عضو ثابت کیفم...همیشه هستش و میبرمش به امید اینکه ایندفه نیارمش ولی باز وقتی برمیگردم میبینم هنوز سرجاشه و ندیدمش که با کلی ذوق داستان خریدنشو واسش تعرف کنم . حاضر شدم یه جوری که دوستم گف
حجت الاسلام محسن قرائتی:
امروز ما به تألیف ۱۳۰ عنوان تفسیر قرآن کریم در عرصه‌های مختلف دانشگاهی مانند حقوق، امور نظامی، روانشناسی نیاز داریم تا بتوانیم در این عرصه‌ها به نیاز جامعه پاسخ دهیم. 
۴۲ رادیو در زمان دفاع مقدس به امام توهین و از صدام تمجید می‌کردند؛ آیا امروز در جهان امام آبرو دارد یا صدام؟
این روزها شاهد رگبار شبهه‌ها هستیم
عمر شما مبلغان موضوع است پس حق ندارید برای سپری کردن آن از دیگران تقلید کنید و باید بیشتر از دروس حوزه ر
 کتاب سونات کرویستر و چند داستان دیگر ،  نوشتهٔ لیو تالستوی ، ترجمهٔ سروش حبیبی ، نشر چشمه
این اولین کتابی هست که از تولستوی میخونم. اصلا هیچ پیش زمینه ای ازش ندارم زیاد. زندگی نامشم با این که کتابشو دارم ولی نخوندمش هنوز گذاشتم بعد از خوندن کتاباش بخونمش. کلا شش تا داستان. دیگه این که همین. الان میخوام بخوابم فردا صبح زود بیدار شمو شروعش کنم. از عصری تا حالا فقط وقتو گذروندم. 
خدایا به قلبمون نگاه کن و آرزوهامون را برآورده کن.. خدایا آدم های درست و خدایی و با وجدان و اهل اعمال حلال سر راه من و خانواده ام بذار
خدایا فرصت های خوب پیش رومون قرار بده
خدایا از صدام خسته نشدی که اینهمه صدات میزنم و جوابی نمیدی
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی؟ هوم. ولی میدونی تقدیرش چقدر منو یاد تو میندازه؟ اونجاش که میگه عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می‌پره. یا اونجا که میگه راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی. هوم.
 
آخرین پست ناله‌ی عشقی. تامام.
گفته بودم گلوم درد میکرد، خب؟ از آلودگی بود. دیروز بیرون نرفتم خوب شد. شیر و مایعات و شلغم هم خوردم البته! :)
بعد اینکه امروز تعطیل شد امتحان ندادم :)) دیشب رو به یمن تعطیل شدن امروز جشن گرفتم و دو تا فیلم دیدم! 
امروزم صبح پاشدم اومدم اینجا درس خوندیم و گزارش کارمو کامل کردم... و زمان که چقدر سریع گذشته تا الان!
همین دیگه
الان زرافه خوابه. منتظرم پاشه منو ببره، یا خودم برم اگه خیلی دیر نشده باشه.
آنچه درباره صدام حسین نمی دانستید

صدام مدت هاست که اعدام شده است. میراث او اما چیزی جز جنگ و ترور نبود که همگان از آن اطلاع یافته اند. با این حال، برخی از جنبه های زندگی او وجود دارند که کمتر شناخته شده اند. در این جا 13 نکته ای بیان می شوند که شاید تا به حال درباره دیکتاتور بزرگ قرن نمی دانستید. تاثیرپذیری او از استالین، بی سوادی تا سن ده سالگی و صدور مجوز قانونی برای قتل زنان توسط همسران شان تنها بخشی از مسائل مرتبط با او و دوران زمامداری اش بو
اولین سالیه که میتونم بدون دغدغه ی درسی با خیال راحت به محرم برسم....
همیشه مجبور بودم ی کتاب بگیرم توی بغلم و در تایم سخنرانی بخونمش...درس خواندن تو مراسم عجیب برکت داشت...خیلی خوب یاد میگرفتم یادمم میموند.برعکس همیشه!!
اولین سالیم هست که کربلا رفتم...حسم متفاوته با سالهای قبل...
+دلم میخواد تهران بمونم آخه مراسم های اینجا رو بیشتر دوست دارم ولی وضعیت پدر شوهر هنوز کاملا استیبل نشده...به خاطر همین میربم شهرستان...
++التماس دعا
امروز صبح خواب موندم نمیدونم چرا ساعت 05:15 که بابا خان صدام زد برای نماز صبح خوابیدم با اینکه تا 6 هم بیدار موندم !!! بهرحال تاپ سی گرفتم و ساعت 08:13 دقیقه خودمو رسوندم شرکت چار !!! توی راه هم چند صفحه ی از کتاب زندگی بی حد و مرز رو خوندم !!!
بدترین ، سخت ترین جمعه سال ۹۸ ... ! فکر نکنم هیچ جمعه ای اینقدر قلبمو بدرد آورده باشه ، نتونستم حتی امتحان فردارو مرور کنم ، انگار یچیزی به گلوم چنگ میزنه... ! 
سردارِ عزیزم ، محبوب ترین ، تو تنها کسی بودی که همه حرفات عملی میشد... ! 
شهادتت مبارک ، اما خیلی غم انگیزه برای ما شهادتتون ، کاش منم پسر بودم حداقل میتونستم  تو این راه یکاری کنم... !
امروز مزار شهدا خیلی شلوغ بود خیلی... ! مامانای شهدا خیلی اشک ریختن ؛ قلبم بدرد اومده....
خیلی وقته عدد ستاره های بالای صفحه کمتر از ۴۵ نشده. همینطوری داشتم اسکرول میگردم صفحه رو تا ببینم اگر نویسنده های محبوبم پست گذاشتن، یا عنوان جالبی دیدم، برم نگاه کنم. عنوانی توجهم رو جلب کرد که چند نفر درباره ش پست گذاشته بودند. نامه ای به گذشته که گویا یک چالشه. نامه ها رو نخوندم ولی یاد نامه ای افتادم که خودم سه سال پیش برای خودم نوشته بودم تا سال بعد همون موقع به دستم برسه. هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه رو که نوتیفیکیشن ایمیل برام اومد و باز
بسم الله الرحمن الرحیم
 
➖یه وقت‌هایی هست که آدم دلش می‌خواهد واژه‌های اسیرش را آزاد کند. ➖یه وقت‌هایی هست که زندانِ دلِ آدم تنگ می‌شود برای این همه واژه که یک‌ریز به در و دیوارِ دل می‌کوبند. این‌طور وقت‌ها یاد گرفته‌ام زندانِ دلم را برایشان بزرگ کنم تا گلوم، تا چشم‌هام. بعد قدری رهاشان کنم که بغض بشوند و کز کنند گوشه گلویم. که اشک بشوند و بچکند روی گونه‌هام. من چندی‌ست بیرحمانه، واژه‌هایی را به بند کشیده‌ام که مباد به بندم بکشند.
م
این همه حرف دراومده بگو دروغه اینا بگو لیلا
همه الان مجنونن و مث من میشه پیدا کی میشه لیلا
لیلا من بد زخمی شدم من همون حرفی شدم
که توی سینه یه آه موندش و لب تر نکردم
دلم تنگه خیلی آخ لیلی لیلی
میخوام بازم صدام کنی تو خونه جون لیلی
لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا
توی این شهر دیگه مثل تو واسه من از کجا میشه پیدا
لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا
توی این شهر دیگه مثل تو واسه من از کجا میشه پیدا
لب ایوون منه حیرون میشی
داشتم قیمت کتابای دن براون رو دیدم کرک و پرم ریخت://
البته الان نصف کتابایی که میخام همین قیمتن دنیای سوفی تا این همهههه
حالا من برام مهم نی چاپ اخر باشه فقط میخامش :(
خیلی مزخرفه که کتابخونه های محدودی دارن و من الان باز میخام بخونمش
و شدیدا نیاز دارم با یکی در موردش بحث و گفتگو کنم :(
تو انقلاب تو دست فروشا پیدا میکنم؟
نمیدونم :(
من کتابای دن برااااااون رو میخااااااام :(((
همشششششششششونو چه خوندم چه نخوندم
بعد جز قیمتش نوشته بود 800 صفحه؟ ریلی؟ من
۱۳۹۸/۱/۱۷
کسایی هستن که راجبشون فاصله برام مهم نبوده و عمیقا کنارم حسشون کردم به عنوان یه دوست یه نفر که هست یه نفر که میتونستم روش حساب کنم اما ...
تو یکم فرق داشتی بابقیه نمیدونم پیشت حس میکردم رفیق دارم حس میکردم میتونم بشینم هی بخونمش و برای ادامه مشتاق تر بشم و کنجکاوتر و حرف بزنم پیشش و از همه چی بدون ترس قضاوت بگم 
ببین یه چیزیو هیچوقت بهت نگفتم ولی الان میگم بعد مدتها 
من دوستت دارم رفیق...
 نمیخوامم ازت تعریف کنم در جریان غیرتی بودنم هس
دونه‌ی برنجی که پرید تو گلوم و سرفه‌ای که انگار باز سرما خوردم، یهو حتی سردم شد، انگار باز سینه‌م تنگ شده از کثافت. نه که چرک کرده باشه اما سینه‌م درد می‌کنه واقعا، نه که کار کار یه دونه‌ی برنج باشه‌ها...نه. دونه برنج وسیله‌س، وسیله‌ هم نه حتی! دونه‌ی برنج بهونه‌س واسه تنگی سینه‌م، واسه سرفه کردن و سرفه کردن و باز شدن راه دودی که از آتیش سینه‌م بزنه بیرون؛ نزنه به سرم.
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته‌ی مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزنمرا به نام کوچکم صدا بزنصدام بزنزنده شو منو صدا کن دلم واسه صدای خش‌دارت تنگ شده.دلم واسه حرف زدن با لکنتت که دال و ت رو درست ادا نمی‌کردی تنگ شده. دلم برای تمام حمایت‌های حماقت‌بارت تنگ شده.میگفتی هاجر فسخ عزیمت جاودانه بود. چرا برنمیگردی از سفر چند روزه‌ات؟
در رو باز میکنم و میام تو، فضای خونه نیمه تاریکه و یکمم خفه، کولر رو روشن میکنم، تلویزیون رو روشن میکنم و رمز گوشیم که تو شارژ هست رو میزنم، تلگرام رو باز میکنم، تو یه کانالی یه چیزی میخونم و دلم میخواد بیام تو وبلاگ در مورد حسی که بهم منتقل کرد بنویسم. میرم از تو اتاق لپ تاب رو میارم و میشینم تو پذیرایی نیمه تاریکمون پست رو مینویسم، همین پستی که الان درحال خوندش هستین. امشب قراره چندین صفحه از دفترچه یادداشتم با جملاتی که یه عالمه بار سنگین ب
نمیدونم چیکار کنم چشام تار میبینه موقع خوندن از شدت خواب اشک تو چشم جمع میشه دستام بی حسن و درد میکنن و تیر میکشن. تمرکز کردن تو این شرایط واقعا سخته. ولی من نباید بخوابم چقدر خواب اخه. چیکارم کرده خواب تا الان که برای بقیه عمرمم اثری داشته باشه. من فقط میخوام کار کنم. چرا اینجوریم. دلم میخواد کتابمو راحت بخونمو بفهمم این همه بی حسی مسخره رو تجربه نکنم که حتی نمیتونم کتابو دست بگیرم. میگی چیکار کنم من میخوام و دارم تلاش میکنم اما خیلی کندم اما و
اتاقم حسابی سرد شده
هر چی تابستون خنکی داشتیم تو این خونه
احتمالا از سرما یخ بزنیم زمستون
مامان که دیگه حسابی سرمایی هست و حتی تابستون به زور کولر رو روشن می کردم
شب ها ی بلوز آستین بلند می پوشم و تا صبح پتو رو تا زیر گلوم می کشم بالا
صبح ها با ی گلو درد خفیف بیدار میشم و کم کم خوب میشم
در این حد خونه سرد شده که میخوایم شوفاژ ها رو روشن کنیم
ادامه مطلب
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم دیگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهدیگه عاشق نمیشمدیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهدیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
بسم رب الرفیق
شب از نیمه گذشته، نشستم روی صندلی، پشت میز کامپیوتر، در غم انگیزترین حالت ممکنم، بِه می خورم! اصلا به هم نمیخورن. نه بهِ به غم، نه غم به بِه! مثل یه آهنگ تند اکشن وسط یه درامِ خسته س! طعم گَسش دهنم رو جمع کرده و تکه های بِه در کُندترین حالت ممکن دیواره ی گلوم رو چنگ میزنن و به زور پایین میرن. (یه "مگه مجبوری"ِّ خاصی توو چهره هسته های بِه هست که سعی میکنم بهش توجه نکنم!).+
 در اصل می خواستم بگم لعنت به این بیچارگی! که شب ها در خلع سلاح کام
از وسط خیابون رد می‌شدم که صدای آهنگ میخ شد توی سرم، درد شد توی دلم، داغ شد روی سینه‌ام، نفسام انگار سخت بالا می‌اومد، تند تند پلک می‌زدم بلکه اشکام نریزه ولی نمی‌شد، آدم مگه چقدر میتونه به روی خودش نیاره؟چقدر میتونه تحمل کنه؟ 
آدم‌ یه جاهایی کم میاره، میشه عین یه ظرف لب‌ریز که با یه تلنگر سر میره، با یه اخم بغض میکنه، داد میکشه ، گریه میکنه. اصلا چرا حواسمون به دل آدم‌ها نیست؟ چرا وقتی میریم به اونهایی که میمونن فکر نمی‌کنیم؟ 
رفتن و د
از صبح سرپا بودم و مشغول پذیرایی.بعدظهر ولی بین موندن توی جمع و اونهمه شلوغی و سروصدا و برگشتن به خونه ی امن و آروم خودمون، دومی رو انتخاب کردم.هوا ابری و دلگیر بود واز اون موقع که برگشتیم بغض گلوم رو گرفته و رها نمیکنه.و دختر کوچولویی که دم به دیقه یه بهانه پیدا میکنه برای نق زدن و گریه و خواهری که از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه در دادن بهانه به دستش.البته جفتشون خسته ان و میخوام اگه بشه کارهاشون رو انجام بدن و ساعت هشت بخوابن که منم بتونم فیلمی
خواستم بگم با شرمندگی فراوان گردشگری علامه هم نظرم رو جلب کرده یعنی خاک بر سر من کنن با این ثبات شخصیت نداشتم. واقعا خودمم نمیدونم کدوم علاقه ام رو باید تو اولویت قرار بدم. تازه از یه طرف به اینم فکر میکنم که میتونم مثل نجمه واحدی جامعه شناسی بخونم بعد ارشد رو مطالعات زنان که بتونم تو یه کشور درست و حسابی بخونمش. بنابراین اصلی ترین سوالم اینه که دوست دارم زبانشناس بشم یا مطالعات زنان دان!:))
واقعا فکر نمی کردم با اون همه عشق و تاکید بر ادبیات حت
از بس بغضم سنگینه که «اشک ها» با هم دعوا دارن کی اول بره یه هلهله همه دنبال تصاحب این مِیدونن و این ادامه داره و بغضه تو گلوم میمونه این اون وقتیه که دیگه امیدی به زندگی ندارم . اون وسط یه اشکی هست خیلی اروم و بی خبر بدون هیچ حرفی تنها میاد بیرون تنها قل میخوره و خیلی راحت بایه پوزخند پاکش میکنم و برمیگردم به اونایی که ارزش منو خورد کردن میگم مهم نیست مهم اینکه خودم میدونم ارزش دارم.
« عاشق اون اشکم که تنها اومد و اروم اروم اومد و راحت پاک شد» 
بهشتم گم شده بر باد رفته
صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم
نذار از ترس تنهایی بمیرم
 
دلم آواز کولی وار میخواد
دلم آغوش گندم زار میخواد
من از دلبستگیها زخم خوردم
دلم یه عشق بی آزار میخواد
 
خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود
خون من از گوشه چشم تو راه اتفاده
خواب دیدم سایه ای بود که همراهی نداشت
توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت
 
چه حالی حس پر کشیدن
یه دریا رو یه جرعه سر کشیدن
با چشم بسته آدمها رو دیدن
به تو قبل از دوراهی
سلام
شما باشید با یه همچین پسری چیکار میکنید؟، نه واقعا بهم بگین چه واکنشی نشون میدید توی این شرایط؟
بذارین برم سر اصل مطلب؛
من تقلید صدام خوبه و هیچ کسی از اطرافیان تقریبا متوجه نمیشه اگه بخوام صدام رو عوض کنم. یعنی تغییر صدا به حدی هستش که بابام هم متوجه نمیشه من دخترشم. از این موهبت خدادادی استفاده کردم و نامزدم رو امتحان کردم. مشکل بدبینی و این حرفها اصلا ندارم اما بدم نیومد امتحانش کنم چون یه جاهایی احساس کردم سر و گوشش میجنبه. 
البته پس
شاید رها شدن و تنها موندن ترسناک ترین حس دنیا باشهاما بیتفاوتی نسبت به رفتن آدم ها،یه حس پر از قدرته!وقتی رهام کردی و رفتیفکر کردم جایی که وایسادم ته دنیاستفکر میکردم دیگه نفسم در نمیادانگار یکی وایساده روی گلوم و میخواد خفم کنهفکر میکردم تموم شدماخر کارمهدیگه عاشق نمیشمدیگه کسی نمیتونه مثل تو منو به وجد بیارهدیگه هیچ کسی نمیتونه قدر تو توی قلبم جا بشهولی رفتنت ته دنیا نبوداکسیژن کم نیومدخفه نشدمتموم نشدممن بعد تو قوی ترین آدم روی زمین ش
متن ترانه علی زند وکیلی به نام بر باد رفته

بهشتم گم شده بر باد رفتهصدام کن اسم من از یاد رفتهصدام کن بی صدات از دست میرمنذار از ترس تنهایی بمیرمدلم آواز کولی وار میخواد دلم آغوش گندم زار میخوادمن از دلبستگی ها زخم خوردم دلم یه عشق بی آزار میخوادخواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بودخون من از گوشه ی چشم تو راه افتاده بودخواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشتتوی خوابم یه فرشته بال هاشو جا گذاشتچه حالی داره حس پر کشیدن یه دریارو یه جرعه سر کشیدن
کتاب"جاناتان مرغ دریایی"تموم شد و تابستون هم همینطور.نتونستم به قولهایی که به خودم داده بودم عمل کنم تعداد کتابایی که از خرداد تا الان خوندم خیلی کمه و بدتر هم میشه چون از این به بعد با وجود مشغله های زیاد فقط میتونم ماهی یک بار کتاب بخونم.
کتاب جذابی بود،خیلی وقت بود اسمش رو از بقیه میشنیدم و دوست داشتم بخونمش.کم حجم،با عکسای سیاه سفید،جاناتان میتونه الگو تموم ما باشه.
برشی از متن کتاب:
چرا دشوارترین کار در جهان این است که پرنده ای را متقاعد
 
علی زند وکیلی بر باد رفته
دانلود آهنگ جدید علی زند وکیلی به نام بر باد رفته
Ali Zand Vakili - Bar Bad Rafte
ترانه : حسین غیاثی ؛ موزیک : علیرضا افکاری و ؛ تنظیم : اشکان آریا و وحید طاهرخانی
+ متن ترانه بر باد رفته از علی زند وکیلی
بهشتم گم شده بر باد رفته / صدام کن اسم من از یاد رفته
صدام کن بی صدات از دست میرم / نذار از ترس تنهایی بمیرم
 

ادامه مطلب
تصمیم داشتم 28دی برای دوساله شدن وبلاگم یه متن بنویسم بعد دیدم چیزی برای نوشتن ندارم. دلیلی که باعث شد این وب را بزنم انقدر حقیر که سعی دارم فراموشش کنم وبه جاش دلایل جدیدی جایگزین کنم. تصمیم داشتم همه ی حرفاما اینجا فریاد بزنم بدون سانسور باهویت جدید دختری باگوشواره های مرواریدی اما نشد تقصیر خودمه به این فکر نکردم که حتی اگه اسم خودم وکسایی که در موردشون مینویسما تغییر بدم بازم چیزی عوض نمیشه بازم خودمم باهمون شخصیتی که داشتم بازم  نمیتون
منم می خوام ، می خوام داد بزنم بلکه صدام به یه جایی برسه
منم میخوام دیده بشم جذاب باشم یکی باشه 
هه حتی نوشتن این چیزا اینجا داره خردم میکنه، شاید دیره شاید عشق یه چیز بچگونس، شاید برا ۲۰ ساله هاس
شاید برا این حرفا دیگه بزرگ شدم اما من دلم خیلی چیزا میخواد که به موقعش نداشته مشون هنوزم ندارمشون
نمیتونم بگم فرایند تبدیل ادم‌ها از یه غریبه کامل به نزدیک‌ترین دوست و بعد یه دشمن خونی با تمام چم و خم و رازهات جالبه ولی قابل توجهه. به غیر از این کلی حرف تو گلوم گیر کرده که نمیدونم چجوری بگم، یسری‌هاش رو حتی نمیدونم چین. برنامم همون همیشگیه، چسبیدن به کتابام و فیلم دیدن و راه رفتن، زیاد راه رفتن.
باید گریه کنم...باید دست کنم توی گلوم و تهوعی که راه نفس کشیدنم رو بسته بالا بیارم...آزمون دادم و همون که میترسیدم سرم اومد...ورای تصور نتیحه ام بد بود...در حدی بد که انگار باید قید خوندن رشته ی مورد علاقه ام توی دانشگاه مدنظرم رو بزنم و بسپارم به سرنوشت...به طب اورژانس،اطفال،داخلی،پزشکی اجتماعی...اون هم بعد از اینهمه مدت تلاش بی وقفه...
بغضم شکست و دارم اشک میریزم و کلمات کیبورد تار شدن...من از این امتحان وحشت کردم...هیچکس نمیدونه توی دلم چه غوغایی
به دستت که زدی زیر چونه‌ات و حالت دهنت خیره شدم. به زاویه‌ی پایین به بالای دوربین که حالت روحی‌تو نشون میده‌. به ته‌ریشی که بهش عادت ندارم. به تی‌شرت محبوبم. به موهای نرم و خوش‌حالتت. به دیوار پشت سرت. به سکوتی که ازش می‌ترسی. منم می‌ترسم. می‌ترسم به چشمات نگاه کنم. می‌ترسم صدام کنن و من نتونم جوابشونو بدم. پادشاه تنهایی، من از چشمات می‌ترسم.
پاکسازی و بهسازی عراق
عراق کشوری در همسایگی ایران است، که اشتراکات فرهنگی و تاریخی بسیاری با ایران دارد. و اگر آن را ایران دوم بنامیم کم نگفته ایم، (عراق در اصل ایرانک بوده). یکی از مزایای این کشور استفاده از ان، بعنوان آلترناتیو ایران بوده، که دشمنان غربی، برای حمله به ایران از آنجا شروع میکردند. اما مردم عراق توانسته اند همه آنها را تبدیل به فرصت کنند، بطوریکه تمام هزینه های دریافتی از انگلیس، یا آمریکا را به ایران منتقل کرده اند. چه در زما
تمام اتفاقات چند سالی که گذشت رو مرور می کنم ،قلبم به درد میاد اشک توی چشمهام حلقه میزنه یه بغضی عجیب داخل گلوم میشینه که می خواد منو خفه کنه. دنیای سراسر سختی .
هر بار که اتفاق جدیدی پیش میاد این سختی رو بیشتر حس می کنم .بعد چند وقت دوباره برای من عادی میشه 
همیشه با خودم می گم همه ما ادما مشکلاتی داریم .ولی یه نفر از همون دوران کودکی سختی بکشه و دردهای روحی زیادی رو تحمل کنه سخته :/. نگاه دیگران و دلسوزی اونا بدتره 
گاهی اوقات همین آدمهای دلسوز
گاهی اوقات آدم که یک کتاب جدید رو شروع میکنه با خودش میگه چرا من زودتر سر این کتاب نرفتم. امروز بعد از خوندن سومین بخش از کتاب زمین انسان‌ها، بغض کردم که چی باعث شد که این کتاب رو بعد از خریدنش مدتها بزارم در قفسه کتاب و به سراغش نرم، یا اینکه چرا این کتاب رو سالها قبل تر از این ندیدم. با این حال میدونم اگه قرار بود این کتاب رو ۴ سال یا ۵ سال قبلتر از این میخوندم. جملاتش اینقدر تاثیرگذار تر نمیشد. مطمئنا نگاهی که امروز نسبت به زندگیم دارم باعث شد
از حجم بیکاری و بی‌نتی تمام عکس و ویدیو و داکیومنتای تلگرامو چک کردم و اضافیشو پاک کردم و امشب هم رفتم سراغ آدیوها. اول اینکه به این نتیجه رسیدم اونقدری هم که فکر میکردم صدام داغون نیس و اگه عمری بود و دوباره نت وصل شد برنامه اینه که به همه ویس بدم و همه مجبورن تحمل کنن تا بفهمن رئیس کیه.و دوم اینکه اصلا یادم نبود ویسای این یارو هم رو این گوشیمه و دچار یاس فلسفی یا حتی افسردگی حاصل از شکست عشقی شدم.
 
دوباره منمو فکر به تو....دوباره فکرى که میشه لبخند رو لبمبازم همین لبخند لعنتىلبخندى که بغض میشه تو گلومبغضى که وا نمیشهنفس کشیدن سخت تر میشهنفسى که آه میشهبغض بالاخره اشک میشه... :)اشکى که درد میشه تو تنمبازم یاد تو افتادم...این منم...درد میشه فکر تو توى سرم...فک کنم از اول شروع میشه...اره این داستان منه همیشه...
 
 
-WINTER FLOWER-
❄❌don't copy❌
امروز دلم بی‌هوا، هوای مامان ملک را کرد. دلم می‌خواد همین الان از اون اتاق با اون سبک ادا کردن کشدارش صدام بزنه: آقا پژمان، بیا این قرمزا دارن بازی می‌کنن و من بفهمم حوصله‌اش سر رفته و دلش می‌خواد برم پیشش بشینم و باهاش حرف بزنم. اون وقتا گاهی شاکی می‌شدم. کار و زندگی داشتم و این صدا کردن‌های پیاپی تمرکزی را که هیچ وقت نداشته‌ام بیشتر به هم می‌ریخت. منظورش هم از قرمزا دارن بازی می‌کنن این بود که تلویزیون داره فوتبال نشون می‌ده، بیا دیگه.
هیچ وقت یادم نبود بخاطر وجود دماغم خداروشکر کنم بله درست فهمیدین دماغ
از وقتی سرما خوردم انگار وجود دماغم ناموجود شده بود 
و خیلی با سختی نفس میکشیدم اینقدری که گلوم مثه کویر لوت میشد هر دقیقه باید آب میخوردم  
یه شب وقتی از سوزش شدید گلو از خواب پا شدم یهو گفتم خدایا شکرت اصن یادم نبوده که اگه دماغ سالم نداشتم هرشب باید با همین درد باید از خواب خوشم پا میشدم و حیرون بودم
واااای خدایا چقدر نعمت داریم که یکم گوشمون پیچونده نشه یادمون نمیاد
خد
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغض‌های دوران کودکی رو تجربه می‌کنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنی‌بودن و فهمیده‌نشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم می‌کرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدم‌های جوون سابق. بغض گلوم رو فشار می‌ده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
به نظرم این جمله رو باید جدی گرفت. کویت: ایران و آمریکا در حال کاهش تنش هستند. کویت کشوریه که طعم و مزه جنگ رو خیلی خوب احساس کرده و بعد از حمله صدام، دیگه از صحنه سیاسی حذف شد و عملا همچنان در حال باج دادن به آمریکاست.
این حرف رو وقتی اونا میگن باید تامل کرد
حکومت ما کی سر عقل میاد؟
گفتم برمیگردم، مثل موجی که محکوم به برگشتنه، برگشتم به این اتاق، اینجا دیوارش انقدر سفیده که انعکاس بی پیله خودم رو می بینم، بهار رسید، من از پیله در اومدم، اینبار خواستم روی کل دنیا و آدم هارو دیوارهای سفید بچینم، یا سفید رنگشون کنم، بی پیله باشم، دیده بشم، صدام شنیده بشه، عمر پیله کوتاهه، باید پروانه شد...
هرمان هسه و شادمانی های کوچک: بذارید اعتراف کنم که توی خواب دیده بودمش :) و همین که تو کتابخونه چشمم بهش افتاد برش داشتم :دی اومدم خونه یه کم از پیشگفتارش خوندم و یه ورقی زدمش و دیگه بیشتر از این حوصله ام نکشید. کتاب برای اونایی خوبه که هرمان هسه از نویسنده های مورد علاقشونه. من هیچ کتابی ازش نخوندم و حس خاصی نسبت بهش ندارم. از مکاتبات هسه و خاطراتش و اشعارش و ... تو کتاب آورده شده.
وقت نویس: چند وقت پیش می خواستم بخونمش که خوشم نیومد و از همون وقت ت
زنگ زده بعد از کلی وقت میگه فلانی دلش گرفته مقصرش تویی
آخه بی مرام ما که تورو دادیم رفت ولی خدایی یکی زنگ زد تو این مدت 
بگه رضا تو بعد از خیانت فلانی بعد از اونهمه ماجرا چی کشیدی؟؟
چه از رفیقای خودت چه از رفیقای خودم..
خیلی نامردی
من سوختم و تو هنوز فکر اینی که بقیه چرا ناراحت شدن..
گناه من چی بود؟
توی ترسو حتی تقصیر گناه خودتو گردن نگرفتی.
 
من سوختم چون هیچکس نفهمید چی کشیدم
چون صدام در نیومد بخاطر آبر
انگار دیگه منو نمی‌بینی. انگار دیگه صدام رو نمی‌شنوی. انگار با خورده‌شیشه‌های رابطه‌مون تنهام گذاشتی تا بمیرم. من هنوز دارم با دستای زخمی جمعشون می‌کنم و تو دیگه نیستی که نشونت بدم. باد میاد. سردمه. تو لباسم جمع میشم و لبم رو‌ گاز می‌گیرم و می‌جوم. به پشت می‌افتم رو زمین و به تصویر مات ستاره‌ها خیره می‌شم. سایه کارهایی که برای دانشگاه باید می‌کردم رو افکارم افتاده و سنگینشون کرده ولی تمرکز کافی برای رسیدگی بهشون رو ندارم. گیجم و‌ نمی
طناب داری که دور گلوم بود و داشت خفم می کرد پاره شد...
بلاخره نفسم بالا اومد...
مامان جون الان بهم گفت:
دخترم وسایلتو جمع کن بابات زنگ زد گفت داره میاد دنبالت عزیز دلم.
چیزی نمونده بود خفه شم.ولی...جونی نمونده برام...خوب نیست حالم.گریه ام بند نمیاد:'( مامان جون میگه دیگه بخند یه هفته گریه کردی چی شد؟ دیدی آخرش اونی شد که بهت گفتم.
ولی نمی دونه چی به سرم اومده :( بابا خودتم نمی دونی چیکار کردی باهام!! 
دارم کم کم یه کارایی میکنم برای خونه م ، امروز خوش بو کننده کمد گرفتم
بعدش یادم افتاد شاید نامزد جان دوست نداشته باشه لباساش این بو رو بگیره،
اینه که یه عطر دیگه هم خریدم، بعد گفتم شاید کلا نخواد بو بگیره! ولی
دیگه نمیشد کاریش بکنم فقط با این فکر که کمدامونو جدا میکنیم ، خیال خودمو
راحت کردم... یه عطرشم میذارم تو کمد همین اتاقم!
امشب با بارون
کوچیکی که زد منو یاد دورانی انداخت که هرشب نیمه شب مینشستم و میگفتم چرا
باید اینجوری میشد... بعد یکمم
امروز دیر بیدار شدم با این که دیشب زود خوابیدم که خب امروز باید از تفریحم بزنم. تفریحم که همون سریال دیدنه.  باید در حد تفریح بمونه نه این که زندگیمونو مختل کنه. خب در حال حاضر کارم واجب تره. البته جبران میکنم دیر بیدار شدنم رو. 
کتاب جدید سیر حکمت در اروپاست که برای بار دوم قراره بخونمش . نوشتهٔ محمدعلی فروغی ، نشر زوار امیدوارم این بار از دفعه ی قبل درکش برام بهتر و آسون تر باشه. خب تا شروعش نکنم مشخص نمیشه که پس بزن برییییم. یووهوو :دی امروز ی
من از امروز عصر به خدا قول میدهم تا جایی که ممکن است و می توانم نماز هایم را اول وقت بخوانم و همیشه این جمله در ذهنم باشه که خدا داره امتحان میکنه ببینه اون کار یا ...را ول میکنم برم طرف خدا برم وقتی که صدام زد و به قول شهید رجایی:
وقتی یکی از سران کشور میخواد بامن صحبت کنه من باید زود از بین خبرنگاران برم پیشش
چه بسه به این که اون طرف خدا باشه ....
 من هم چله میگیرم پای عهدم میمونم از امرو تا 25 مهر
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها